The CICALICS: China Innovation Circles and Academy
سلام
نمی دانم شما چقدر اهل فیلمهای تخیلی هستید و چقدر در مورد به حقیقت پیوستن آنها فکر کردهاید؟
شما هم احتمالا فیلمهایی با مضمون سفر به یک سیاره دیگر را دیدهاید. فیلمی که تلاش دارد همه چارچوبهای ذهنی را یکباره بشکند و دنیایی جدید را به تصویر بکشد. مثلا ادم هایی که یک چشم دارند، یا موجوداتی که اصلا شبیه انسان نیستند. یا موجوداتی که بسیار پیشرفته اند و در حال توسعه. موجوداتی که دائم در حال برنامه ریزی، فکر کردن و اختراع کردن اند. موجوداتی متفاوت. ادم هایی متفاوت. کاملا متفاوت:
متفاوت با قیافههای متفاوت؛
متفاوت با سلیقههای متفاوت؛
متفاوت با سازوکارهای متفاوت؛
متفاوت با منطقهای متفاوت؛
متفاوت با آداب متفاوت؛
متفاوت با زندگی متفاوت؛
متفاوت با ....
همیشه در این فیلمها چیزی که خیلی خوب به تصویر کشیده میشود، سرگشتگی و تحیر شخصیت اول داستان، در ابتدای سفرش است. شاید تا اواسط فیلم فقط میبیند و میاندیشد. حرف نمیزد. سکوت کردن و با خود بودن تنها دل گرمیاش در غریبستان است.
شاید فقط به دنبال کشف است و ارتباط برقرار کردن. به دنبال منطق ارتباط برقرار کردن. به دنبال نحوه ارتباط برقرار کردن و به دنبال فایده ارتباط برقرار کردن. هر روز، روزش را به سختی سپری می کند. شب به این امید می خوابد که فردایش روشن باشد؛ تا روزنه ای یابد. صبح با این دلگرمی برمیخیزد تا شاید پیرامونش معنی دارتر شود؛ تا شاید اتفاقی افتد.
نمیدانم این فیلمها را دیده اید یا نه؟ امیدوارم دیده باشید تا حس بازیگر شدن در نقش اول اش را خوب درک کنید.
از بقیه چین فعلا چیزی نمیگویم. فقط دوست دارم چند جملهای از فضای دانشگاه شینخوا برایتان بگویم، تا ببینید و لمس کنید چقدر بازیگری در چنین فیلمی دشوار است. بازیگری که همیشه دوست داشته کارگردان باشد، این بار نقشآفرینی را در نقشی جدید، تمرین میکند. نقشی که تصورش را نمیکرده است. نقشی جدید که از او، همه او را میخواهد.
این جملات را بشنوید (البته احتمالا به غیر از صدای من، صدای باران را نیز خواهید شنید. چرا که اینجا، پکن، سراسر سرریز باران است. اینجا ساعت 10 شب است.)
- دانشگاه شلوغ است و شلوغ. انگار در ایام تعطیلاتش به سر می برد ولی از میدان انقلاب ما شلوغ تر و پر رونقتر. زن و مرد، پیر و جوان، دانشجو و غیر دانشجو ... همه در حال رفت و امد. همه در جریان... همه جاری.
- جنگل دارد، دشت دارد، تالاب دارد، رود دارد، پل دارد، مرداب دارد، ... سبز سبز. زیبای زیبا.
- دیوار دانشگاه دیدنی نیست. شما نمیفهمید که کی دانشگاه تمام شده و کی شروع شده. کافی است کمی از خوابگاه ها فاصله بگیرید، یک باره خود را در میان کوچه ها و خیابان های شهر می یابید. امروز که با دوچرخه در دانشگاه پرسه میزدم، پیرمردی را دیدم که همسر پیرش را با ویلچر به آرامی جابجا می کند. یا عکاسی که از نوعروس و شاداماد با لباس عروسی عکس می اندازد، یا مادری که با عشق و محبت با کودک خردسالش بازی می کند، یا ... همه اینها یعنی زندگی در این دانشگاه جریان دارد.
- یک ماه به شروع ترم جدید مانده. بالنهای قرمز رنگ، u شکلی با خوش امدگویی چینی در ابتدای جاده های اصلی دانشگاه نصب شده اند. جمع ها و انجمنهای دانشجویی غرفه های کوچکی را برای معرفی فعالیتهای خود به ورودی های جدید، تدارک دیده اند. درست شبیه کارتون Monster University . ورودی های جدید با تیشرت های هم رنگ به همراه لیدرهایی در فضای دانشگاه مشغول گشت و گذارند.
- مغازههای دوچرخه فروشی این روزها خیلی شلوغند. بعضی دوچرخه میخرند و بعضی برای تعمیر و تنظیم دوچرخه قبلی خود، مراجعه کردهاند. بعض هم مثل ما، دوچرخه کرایه کرده اند. آخه اول ترم نزدیک است.
- کد بالایی ها و دانشجویان دکتری هم که الی ماشالله. مشغول کار و پژوهش. بعضی هم در زمین های ورزش. اینجا یک زمین ورزش نیست. مثلا ده تا زمین بسکتبال، ده تا زمین والیبال، ده تا زمین تنیس، ده تا ... کنار هم در دانشگاه هست. یکی دو تا کفاف این جمعیت را نمی دهد.
- ساختمان دانشکده های اینجا، بسیار بزرگ و مجلل است. بعضی جدید و مدرن و بعضی هم قدیمی تر (با معماری سنتی چین). عظمت هر کدام از دانشکده های اینجا مانند یک وزارتخانه است. در این میان، دانشکده مدیریت دیدنی است. در لابی دانشکده، عکس همه دانشمندان بزرگ مدیریت نصب شده. در یک سوی دیگر، روبروی کافی شاپ دانشکده، تابلوی بزرگ و موقری از فعالیتها و بازدیدهای بین المللی دانشکده نصب شده. کنار رستوران دانشکده، بر روی دیوار، جملاتی چینی، با فلزی طلایی رنگ با فونت 72 بر روی دیوار نوشته شده اند. طراحی و دیزاین در نوع خود جالب است.
- روزانه در این دانشگاه، دهها و دهها کنفرانس و همایش بین المللی برگزار میشود، که کنفرانس ما اصلا به چشم نمیآید. امروز بخش دوم کنفرانس ما، آغاز شد. بخش دوم دو روزه است که مجموعهای از سخنرانیها در ان تدارک دیده شده است. افراد خبره در حوزه نوآوری. در ابتدا، اسپانسرها خودشان و مجموعه شان را معرفی کرده اند. منظم و دقیق. اینکه در سیکالیکس چه گفتند و چه گفتیم بماند برای بعد.
- امروز دانشجویی را دیدم که مست کرده بود و در حالی که در یکی از خیابانهای دانشگاه تلو تلو میخورد، دوستش زیر بغلش را گرفته بود. روابط دختر و پسر ها هم که ...
- دانشجویان ایرانی هم که در این دانشگاه کم نبودند. امروز اقای دوستی را دیدم. دانشجوی دکتری فیزیک که به صورت همزمان در دو رشته فیزیک در اینجا تحصیل میکرد. بسیار گرم و دوست داشتنی و البته مذهبی و متدین. از وجنات خودش و خانواده اش مشخص بود. جالب بود می گفت که دوره فیزیک در این دانشگاه به زبان چینی برگزار میشود. فکرش را بکنید: فیزیک به زبان چینی، ان هم در دوره دکتری، ان هم در دو رشته فیزیک!!
- در این دانشگاه، دانشجویی بود که چینی بود و به راحتی به زبان فارسی صحبت میکرد. میگفت که یک سالی به ایران امده و در موسسه دهخدا زبان فارسی را یاد گرفته است. خیلی خوشحال بود از اینکه می توانست با ما به فارسی صحبت کند. همان حسی که بعضی حین صحبت با توریستهای خارجی در کاخ سعدآباد پیدا میکنند!
ببخشید
حرف و دلنوشته بسیار است. نمی خواهم همه حرفها را یکباره بزنم. نه میخواهم و نه میتوانم.
رضا پاینده
8 شهریور
مطالب خوبی گذاشتی ولی تعجب میکنم چرا اینقدر بازدیدت کمه
می خوام یه روش خوب بهت معرفی کنم واسه بالا بردن بازدیدکنندگان وبلاگت
برو تو سایت 24 آی پی عضو شو بعد رو گزینه کسب امتیاز کلیک کن بعد امتیازات رو به وبلاگ خودت اختصاص بده بعد می بینی که چجوری بازدید وبلاگت بالا میره حتما امتحان کن
اینم آدرسش
www.24ip.ir