عدم استفاده از ابزارهای کارآمد فرهنگی در صنعت گردشگری
«بسم الله الرحمن الرحیم»
عدم استفاده از ابزارهای کارآمد فرهنگی در صنعت گردشگری
تبیین مسأله:
یکی از مشکلات جدی صنعت گردشگری در ایران، بازتولید جهل در عرصه فرهنگی است. اگر وضعیت فعلی صنعت گردشگری در ایران را با پیش از انقلاب اسلامی مقایسه کنیم، رشدی در کارکردهای فرهنگی این صنعت نخواهیم دید. پس از پیروزی انقلاب اسلامی انتظار می رفت که این صنعت بر اساس اهداف متعالی نظام اسلامی بازتعریف و بازیابی شود؛ اما تدبیرهای غیرعالمانه منجر شده است که صنعت مهم و تاثیرگذار گردشگری در وضعیت نامناسبی به سر ببرد و از همه ظرفیت های این صنعت استراتژیک استفاده نشود. یکی از پتانسیل های گردشگری، عرصه فرهنگی است. تاثیرات فرهنگی که این صنعت می تواند بر مخاطبین خود داشته باشد، غیر قابل انکار است.
هدف این نوشته آن است که ضرورت عرصه فرهنگی در صنعت گردشگری تبیین شود و ضمن پرداختن به ریشه های اصلی مساله[1]، راهکارهایی ارائه گردد.
ضرورت مساله:
صدور انقلاب از جمله موضوعاتی است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، همواره ذهن دغدغمندان عرصه فرهنگی را به خود مشغول کرده است. با مطرح شدن مساله بیداری اسلامی و تشکیل امت واحده این موضوع جایگاه ویژه ای یافته است. ایران با تقویت اعتبار جهانی خود، بدون شک می تواند یکی از تاثیرگذارترین بازیگران این صحنه بین المللی باشد. ولی از آن طرف جمهوری اسلامی به دلیل ویژگیهای منحصر به فرد و جهت گیریهای مستقل سیاست خارجی خود، محدودیتها و چالشهای گوناگونی را در عرصه بین الملل تجربه می کند. تقابل سیاستهای کشور با قدرتهای برتر جهانی که در پی بسط و گسترش سلطه خود در نقاط مختلف جهان بویژه خاورمیانه هستند، منجر به بروز اصطکاکات زیادی در سطح منطقه ای و بین المللی گشته است. این قدرتها از تمامی ابراز در اختیار خود ازجمله روابط سیاسی، سازمان ملل، سازمانهای تخصصی بینالمللی، مکانیزمهای اقتصادی و مالی، رسانهها، افکار عمومی و … استفاده کرده و در تلاش هستند با اعمال فشارهای گوناگون تغییرات مطلوب را در جهتگیریهای ایران وارد سازند.
در همین راستا شایسته است که جمهوری اسلامی ایران با اتخاذ ابزارهای مناسب، نقش راهبری خود را بازیابد و انقلاب اسلامی خود را صادر نماید. این اتخاذ ابزار باید با یک هوشمندی خاصی توام باشد. چرا که شرایط موجود اقتضای اقدامات سریع و پرثمر را دارد. مثلا ساخت شبکه ای تلوزیونی با محوریت بیداری اسلامی، راهکار مطلوبی در این راستا نیست. زیرا علاوه بر هزینه بر بودن، می تواند حساسیت های سیاسی در عرصه بین المللی ایجاد کند.
یکی از ابزارهای کم هزینه ولی پربازده در این راستا، صنعت گردشگری است. علاوه بر جنبه های اقتصادی صنعت گردشگری بدون شک یکی از مهمترین کارکردهای این صنعت، تاثیرات فرهنگی است و این نکته تا به امروز مغفول واقع شده است. یعنی نگاه به صنعت گردشگری یک نگاه صرف اقتصادی بوده حال آنکه این صنعت می تواند تا حد زیادی در جریان بیداری اسلامی، تاثیرگذاری در منطقه، تغییر تصویر ایران در ذهن جهانیان و یا هر تاثیر فرهنگی دیگر نقش ایفا کند.
تجزیه و تحلیل مساله:
الگوی فعلی صنعت گردشگری، کشورهایی است که در این صنعت موفق بوده اند. ولی باید دید که هدف ما از این صنعت چیست؟ و هدف آنان از این صنعت چه می باشد؟ به عنوان نمونه کسب درآمد یکی از جدی ترین هدف های کشور چین[2] از گردشگری است. در همین راستا، فرآیندی را در صنعت گردشگری تنظیم می کنند که در طی آن، سود بیشینه شود. مثلا مراکز تجاری، تفریحی و خدماتی فراوانی ایجاد می کنند و سعی می نمایند تا آنجا که ممکن است توسعه اقتصادی داشته باشند. برای ریشه یابی این مساله لازم است که گردشگری را در میان سه کلان عرصه بررسی کرد، و آن را تابعی[3] از تحولات عرصه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دانست:
شکل 1: تاثیرات سه کلان عرصه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بر صنعت گردشگری در ایران
جمهوری اسلامی ایران پس از پیروزی انقلاب، موقعیت ویژه ای در منطقه پیدا کرده است. اقتضائات مسائل امنیتی و سیاسی موجب شده که ایران روابط اقتصادی متمایزی داشته باشد. در این شرایط جدید ارتباطاتش محدودتر و متمرکزتر شده است. و این یک ملاحظه بسیار جدی است که مسائل اقتصادی کشور در درجه اول تابعی است از اوضاع سیاسی. برای نمونه نگاه اقتصادی به صنعت گردشگری با بعضی اقتضائات سیاسی در کشور ایران ناسازگاری دارد. در شرایط ناپایدار سیاست جهانی، با فرض اینکه صنعت گردشگری ایران فعال شود، کافی است که چند کشور ورود گردشگر به ایران را تحریم کنند، آن زمان است که اقتصاد ما صدمه جدی خواهد دید، چرا که بخشی از درآمد کشور وابسته به گردشگری شده است.
حالا سوال بر سر این است که آیا ملاحظات سیاسی مانع از صنعت گردشگری است یا نه؟ آیا رویکرد فرهنگی به این صنعت باز هم مشکل زاست؟ آیا نمی توان صنعت گردشگری را به گونه ای استخدام کرد که به اوضاع سیاسی ما کمک کند، در عین حال ثمرات اقتصادی و فرهنگی نیز به همراه داشته باشد؟
ارائه راهکار:
امروزه ابرقدرتی رسانه ها تصویری وارونه از ایران و ایرانی در ذهن جهانیان حک کرده است. دیدن ایران می تواند بخش عمده ای از این تصویر نادرست را اصلاح کند. اما آیا بازدید از سواحل دریا، کوهها، مراکز تجاری،آثار باستانی و مراکز تفریحی این تصویر را بهبود می بخشد؟ آیا این سبک رایج گردشگری، برگرفته از مدلهای اقتصادمحور در صنعت گردشگری نیست؟ اما این نکته را نیز باید مد نظر داشت که رویکرد فرهنگی به گردشگری مخالف رویکرد اقتصادی نیست ولی ممکن است که برای تحقق اهداف فرهنگی مان حتی هزینه هم بکنیم!
حالا باید دید که منظور از این اهداف فرهنگی چیست و مخاطبان ما در این عرصه چه کسانی هستند؟
بر اساس شکل 2، برای حل این مساله باید دو اصلاح بنیادین در سیستم گردشگری اتفاق افتد:
1. اصلاح فرآیند گردشگری بر اساس اهداف فرهنگی تایید شده
2. گزینش مخاطبان صنعت
شکل 2: سیستم صنعت گردشگری
منظور از هدف فرهنگی، معرفی صحیح فرهنگ اسلامی- ایرانی است که چگونه حکومت و زندگی مردم را تحت تاثیر خود قرار داده است. در همین راستا لازم است که نهادهای تاثیرگذار در فرهنگ ایرانی- اسلامی مردم به گردشگران عرضه گردد. نهادهایی همچون خانواده، مسجد، زیارت، راهپیمایی، هیئت و ... . عرضه این نهادها لفظ دقیقی است چرا که با یک رویکردی بعضی از این نهادها صرفا نشان داده می شود. مثلا مدیر تور، گردشگران را به مساجد تاریخی می برد و اطلاعاتی پیرامون تاریخچه بنا، هنر و معماری آن بنا می دهد. در این رویکرد اول گردشگران فقط اطلاعات تاریخی شان افزوده می شود بدون آنکه در یک جریان فرهنگی تدبیر شده قرار بگیرند. اما رویکرد دوم آن است که دانش گردشگران مورد هدف واقع شود و سپس بینش آنان تغییر کند و این مستلزم یک تغییر بنیادی در نحوه بازدید ها خواهد بود. در این حالت ممکن است که ما از کارشناسان مذهبی برای مدیریت یک تور استفاده کنیم. همین طور است، استفاده از نهاد زیارت. از آنجا که زیارت با فرهنگ مردم ایران گره خورده است، عرضه آن به گردشگران می تواند سهم قابل توجهی از فرهنگ ایرانی را منتقل کند. با این نگرش، قرار دادن حداقل یک برنامه زیارتی در مجموعه اقدامات، ضروری خواهد بود.
مثلا در وضعیت فعلی اگر بخواهیم درباره دفاع مقدس به گردشگران اطلاعاتی منتقل کنیم، آنها را در خوشبینانه ترین وضعیت به موزه های جنگ می بریم. حال آنکه بازدید از مناطق عملیاتی جنوب و یا دیدار با خانواده های شهدا می تواند تاثیر چند برابری داشته باشد. ویژگی مثبت این ابزارها قابلیت الگو شدنشان است. چرا که هزینه بر نبوده و نیاز به زیرساختهای اساسی هم ندارند. و تورها در سراسر کشور به راحتی می توانند از این ابزارها بهره بگیرند.
اما سوال بر سر آن است که چه کسانی باید جامعه هدف ما در صنعت گردشگری باشند؟ اگر فرض بگیریم که صنعت گردشگری ما از ابزارهای کارآمد فرهنگی بهره بگیرد، نظام خودش را اصلاح کند و به تعبیر دقیق تر، فرآیند سیستم گردشگری بهبود یابد، باید ببینیم ورودی ما چه کسانی باشند که خروجی حداکثر مطلوبیت را ایجاد کند؟ چرا که هر ورودی متناسب با هر فرآیندی نیست.
در حقیقت ورودی مطلوب ما آن دسته از افرادی هستند که می توانند در صورت برگشت به کشورشان منشا تاثیر باشند و یا حداقل یافته های خودشان را منتشر کنند و در اختیار سایرین قرار دهند. نخبگان علمی مانند اساتید دانشگاه ها و دانشجویان، نخبگان مذهبی ادیان، نخبگان سیاسی مانند تحلیل گران خبری، روزنامه نگاران و یا سردمداران اصلی جریان بیداری اسلامی، نخبگان اجتماعی مانند کارگردانان و گروه های مستندساز، نخبگان هنری مانند شاعران و فیلم نامه نویسان و .....
در این صورت است که می توان انتظار داشت که سیستم گردشگری در جمهوری اسلامی ایران یک فرآیند مطلوبی را سپری کند. لازمه این امر آن است که یک رصد قوی در کل دنیا صورت بگیرد و یک بانک اطلاعاتی جامع حاصل شود و بر اساس اولویت ها، اقدام به دعوت شود.
نکته ای پایانی پیرامون راهکار[4]:
آنچه که به عنوان راهکار مساله، در این نوشته مورد توجه قرار گرفت، تقریر
دیگری از ابزارهای مورد استفاده در دیپلماسی عمومی بود. دیپلماسی عمومی به اختصار نبرد
برای تسخیر قلبها و مغزها توصیف میشود. هرگونه تلاش برای برقراری ارتباط مستقیم
با مردم یک کشور و هدایت افکار عمومی آن بسوی اهداف موردنظر، دیپلماسی عمومی نام
دارد.
دیپلماسی عمومی از ابزارهایی همانند شبکههای تلویزیونی بینالمللی، تبادل دانشجو،
محقق، اندیشمند و هنرمند، برگزاری فستیوال و نمایشگاه، تاسیس مراکز فرهنگی، آموزش
زبان و ایجاد انجمنهای دوستی و تجاری بهره میبرد. در این میان شبکههای
تلویزیونی با هدف تاثیرگذاری بر عموم مردم کاربرد دارد ولی سایر شیوهها که غالبا
نیز فرهنگی است نخبگان جامعه را هدف قرار میدهد و تلاش میکند ضمن ایجاد برداشت و
تلقی طولانی مدت، رهبران آتی را شناسایی و پرورش دهد. بعنوان مثال طی پنجاه سال
گذشته، دیپلماسی عمومی بخشی از دیپلماسی امریکا در قبال افریقا بوده است. برنامه
های دیپلماسی عمومی این کشور رهبران نوظهور را شناسایی و پرورش داده و تبادلات
فرهنگی و تحصیلی را افزوده است.